نوژانوژا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 13 روز سن داره

برای نوژاجونم

عیدفطر

سلام گل گلیا.سلام دخملیا.خوبی؟عیدت مبارک عسلم.قربونت برم که الان خیلی ناناری خوابیدی ومنم کنارت نشستم وبرات مینویسم .امروزیکم بدقلقی میکردی .بخاطراینکه شب خوب نخوابیدی.ساعت یک ربع به 4 بیدارشده بودی ودلت میخواست که بازی کنی .منم گذاشتمت روی پامو تکونت دادم که بخوابی اما مگه میخوابیدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ تا ساعت 5 مامانوسرکارگذاشتی.الهی من فدات شم.صبح هم ساعت 8بیدارشدی ونق میزدی.یکم هم حالت بهم خورد.الان 1ساعته که خوابیدی.گلم میخواستم عیدوبهت تبریک بگم.دوست دارم یه عالمه هرچی بگم بازم کمه                         &nb...
29 مرداد 1391

تولد1سالگی نوژاجونی

سلام گل مامان.امروزعکسای جشن تولد1سالگی تومیزارم .امیدوارم که همیشه شادوسرحال باشی .ازهمین جا هم ازعمه جونی وزن عمو تشکرویژه میکنم که خیلی همکاری کردندوزحمت کشیدند. تزیینات منزل: بقیه درادامه مطلب:         اولین لباسهای که نوژا جونی پوشیده بود:     یکسری ازعکسای کوچولویی نوژاجونی: بادکردن بادکنک ها ومدل دادنشون همگی کاربابای نوژاجونی هست:       این کوزه ی خوشگل هم کاردست عمه جونیه که همه خیلی خوششون اومد: عکس بزرگ نوژا که گل مجلس بود:   ژله های خوشمزه: کاسه ی یخ: نمای کلی ازمیز: ...
28 مرداد 1391

بدون عنوان

سلام عزیزم تولدت مبارک.الان که دارم برات مینویسم شما ا ساعت وده دقیقه است که بدنیااومدی.چقدرنانازبودی الانم بیدارشدی ومشغول خرابکاری هستی وهمه چیزاروبهم میریزی.پارسال همین موقع نوزادی کوچولو امسال دخملی بزرگ باتوانایی های بالا .تولدت مبارک
26 مرداد 1391

شب میلادعشقمون نوژا

فووووووووت …. فوووووووت ….. فووووووووت … فوووووووت …. بیا شعما رو فوت کن !!! تولدت مبارک !!!   امروز با شکوهترین روز هستیست روزی که آفریدگار تو را به جهان هدیه داد و من میترسم به تو تبریکی بگویم که شایسته تو نباشد به زمین خوش آمدی فرشته ی مهر و زیبایی تولدت مبارک   بازم شادی و بوسه ، گلای سرخ و میخک   میگن کهنه نمی شه تولدت مبارک   تو این روز طلایی تو اومدی به دنیا   و جود پاکت اومد تو جمع خلوت ما   تو تقویما نوشتیم تو این ماه و تو این روز   از اسمون فرستاد خدا یه ماه زیبا   یه کیک خیلی خوش طعم ،با چند ...
25 مرداد 1391

نزدیک شدن به زمان تولدنوژاجونی

سلام عزیزم .این ٥شنبه تولدته گلم خوشحالم که ١سال باتمام خوبی وسختی اش داره تموم میشه.خیلی ازروزا آرزو میکردم که زودتربزرگ بشی .همش میگفتم کی میشه نوژای من ٤دست وپا بره؟کی میشه دستشوبگیره به جایی وراه بره؟کی میشه به غذاخوردن بیفته؟وهزاران کی.اما نمی دونستم که اینقدرزودهمه این اتفاقا میفته وشما اینقدرزودبزرگ میشی.مامانی دوست دارم قبل ازتولدت وقت کنم وخاطره دوران زایمانم روبرا ت بنویسم .ایشاله اگه باهام همکاری کنی میتونم زودتربرات بنویسم .پیشاپیش تولدتو اول ازهمه به خودت بعدبه خودم بعدبه بابایی تبریک میگم .ایشاله که همیشه سلامت باشی ومن وبابایی هرروز شاهدرشدوشکوفاییت باشیم بوس واسه دخمل لپ کشونیم ...
21 مرداد 1391

نوژاجونی وسرماخوردگی

سلام گل مامان .چندروزه وقت نکردم چیزی برات بنویسم.مریض شدی حسابی...... اشک مامان دراومدتا یه کم بهترشدی................................................. آبریزش بینی داشتی وچشمات حسابی پف کرده بود.حسابی هم نق نقو شده بودی  ودائم بهونه   میگرفتی .خداروشکرازدیروز بعدازظهرکه استامینوفن بهت دادم بهترشدی وبازم ددد میگفتی وسرحالم کردی .اما شبش منو بابا تا صبح بالا سرت نشستیم که نکنه تب کنی.کلی ناآروم خوابیدی.همش نق میزدی وگریه میکردی .اشتهای خوردن غذا هم نداشتی .خداکنه دخملم زودترسرحال بشه.دوست دارم وایشاله هیچ وقت اینطوری مریض نشی. ...
17 مرداد 1391

مراسم کفش خوردن نوژا جونی

اول خوب چک میکنه وچسب کفشو باز میکنه بعددوباره بررسی میکنه که ازکجاشروع کنه حالاگازمیزنه وشروع به خوردن میکنه البته کفش های نوژا خانم تمیز بودند خیالتون راحت ........................ ...
4 مرداد 1391

عکس های ایستادن نوژا جونی

سلام دخترشیطون بلای من  .این چند روزه اصلافرصت نکردم که عکساتوبرات بزارم.الان که خوابی فرصت مناسبیه که اینکارو کنم.بوس واسه دخترگلم فدات بشم که میله ی تخت وسفت گرفتی که نیفتی مامان فدای اون دوتادندون نازت بشه گلم ...
4 مرداد 1391